کتاب رسول ترک
به یکی از دوستانش گفته بود میترسد جنازهاش غریبانه تشییع شود. میترسد رفقای دوران قبل ازتوبهاش طعنه بزنند به مولایش که رسول که عشقش امام حسین بود را ببینید که چه غریبانه و خاموش و بیکسوکار به خاک سپرده شد.
ولی خدا نخواست اینطور شود.
جنازهاش اول رفت "مسجد آذربایجانیها".
جمعیت زیادی بازاریهای آذربایجانی و تهرانی آنجا جمع شده بودند. جمعیت همینطور اضافه میشد. جنازه را که آوردند بیرون به سمت چهارراه مولوی، دارودسته مصطفی دیوانه هم آمدند و خودشان را رساندند زیر تابوت. جلوتر که رفتند طیب و جماعتی از میدانیها آمدند داخل جمعیت.
رسول از چه ترسیده بود؟
کتاب رسول ترک
برند |
![]() |